بیزارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام ار، مخالف، معترض، بی‌میل، امتناع‌کننده، متأسف، محتاط، نامصمم ناخواسته، متضاد
باغفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی ستان، گلستان، پارک، پارک جنگلی، جنگل جالیز، پالیز، باغ میوه، باغچه، باغ معلق، تاکستان، موستان، باغستان، باغات، نارستان، انارستان، حدیقه، خلد، به
ضعیففرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت ف، بی رمق، زار، نزار، نحیف، سست، بیمارگونه، مسکین مانده، درمانده، افتاده، بیچاره، خوار و خفیف، افتان و خیزان ملایم، ظریف، نازک▼ بی‌عرضه، بی‌دست‌وپا،
باریکفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد اریک، لاغر، ظریف، باریک‌اندام، نازک‌اندام، نازک نی‌قلیان، نحیف، نزار، اسکلت، استخوانی، مدادی، تکیده، ضعیف باریک‌ترازمو لطیف، نازک‌بدن آب لمبو، لِه ت
منقبضفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد بض، فشرده، کوچک‌شده، مچاله، تنگ، چسبان، نازک، باریک نحیف، لاغر، نزار، خشک، خشک‌شده، چروکیده، پژمرده، پلاسیده، لطمه‌دیده، زوال‌یافته آبرفته، افشرده ل
بدمزه بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی بدمزه بودن، بیزار کردن، حال را به‌همزدن، حالتِ تهوع دادن میل نداشتن
