نیروی رانندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت نده، نیروی محرکه، نیرو، زور، فشار، هُل، انفجار، احتراق داخلی موتور، جت، پارو، بادبان بخار، باروت، باد، سوخت، مواد منفجره کمان، تفنگ، اسلحه
نیروی مسلحفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) وی مسلح، نفرات جلوداران، طلایه، پرچمدار گارد سلطنتی، سپاه جاوید، غلامان، ملازم نیروی انتظامی، نیروی ضداغتشاش چترباز، پاسگان، گا
نیروی هواییفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) وی هوایی، نهاجا هواپیمای جنگی، بمبافکن، شکاری خلبان، فرمانده اسکادران، فرمانده ناوگان، افسر هوایی چترباز
افسر نیروی زمینیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام زمینی، سرلشگر، سپهبد، سرهنگ، سرتیپ، سرگرد، سروان، استوار، گروهبان، رتبۀ لشگری وزیر جنگ، فرمانده، افسر، سالار سردار ژنرال، کاپیتان افسر
شاقفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام گران، ناروا، عدوانی، ازروی ستم و زور، ظالمانه، ناحق غاصبانه، زیادهستان
نیروی رانندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت نده، نیروی محرکه، نیرو، زور، فشار، هُل، انفجار، احتراق داخلی موتور، جت، پارو، بادبان بخار، باروت، باد، سوخت، مواد منفجره کمان، تفنگ، اسلحه
نیروی مسلحفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) وی مسلح، نفرات جلوداران، طلایه، پرچمدار گارد سلطنتی، سپاه جاوید، غلامان، ملازم نیروی انتظامی، نیروی ضداغتشاش چترباز، پاسگان، گا
تازهشدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه نیروی تازه پیداکردن، خستگی درکردن، نفس عمیق کشیدن، نفس کشیدن، نفس تازه کردن، بازسازی شدن، آسودن
دافعهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت ] دافعه، نیروی دافعه، نیرویسانتریفوژ ایجاد تنفر طرد، دفع، ردّ زشتی پسنشینی