نارساییفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت کمبود، کسری، کاستی▲، عدم کفایت، اُفت، کاهش، نقصان ناتمامی، ایراد، اشکال، عیب، نقص، لکه فقدان، ناکارايى نابسندگی کمی، کمیابی مغایرت، انحراف، اشتباه ب
نارسا [درموردحرکت یا شیء]فرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت [درموردحرکت یا شیء]، کم، ناقص، ناکافی، غیرکافی دارای کمبود نیرو، تجهیزنشده بهمقصد نرسیده، کمبُرد، ناتمام، تکمیلنشده منفی کمیاب بههدفنخورده، پر
نارسا بودن [حرکت یا شیء]فرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت ودن [حرکت یا شیء]، کاستی داشتن، تکافو نکردن، بسنده نبودن، بس نبودن، کافی نبودن نامناسب بودن، مناسب نبودن نرسیدن، کم داشتن، کمبود داشتن برد نداشتن، ب
نارسفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ز فقدانآمادگی]، کال، نرسیده، نپخته، سبز، کاملنشده، بکر، خام، درحالت فطری و اولیه، رشدنیافته، عقبمانده موقتی، موردی، سازماننیافته، غیرمتشکل
نارسفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ز فقدانآمادگی]، کال، نرسیده، نپخته، سبز، کاملنشده، بکر، خام، درحالت فطری و اولیه، رشدنیافته، عقبمانده موقتی، موردی، سازماننیافته، غیرمتشکل
بهنحو نارسافرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت ] بهنحو نارسا، نارسا، ضعیف بدون نتیجه، بیهوده، بینتیجه ازروی ضرورت کَمی، نهچندان اشتباهاً کمتر
کاستىفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت ى، نارسایی▼، تمام راهرا نرفتن، کم رفتن، کم آوردن، کاهش، ناتمام گذاشتن، ناتمامی، حرکت نیمهتمام ایراد، اشکال، نقطهضعف، نقص نداری، اضطرار خواسته، تق
عقبماندگیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ماندگی، توسعهنیافتگی عدمتکامل نارسی، نارسیدگی، نابالغی، تازگی حالت طبیعی (فطری، ذاتی)، خام بودن(قبل از تولید)، مواد اولیه، زمین بکر، در ناس
ناقصفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت ص، ناکامل، نارسا، افتاده، نادیده گرفتهشده، جاافتاده، دارایازقلم افتادگی، محذوف تکمیلنشده▼ معیوب، خراب، بدونکمال ◄ ناقص، کم آورده لُخت، تجهیزنشده ک