علم نورفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی ور، نورشناسی، اُپتیک، آپتیکز ضریب شکست نور، سرعت نور تار نوری، لولۀ نور، فیبر نوری ابزار نوری، قلمنوری، دستگاه نوری، عکاسی
نوعفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم ی، قسم، جور، گونه، رقم، قلم، قماش، تایپ، سنخ، جنس، گروه ∊ نوع انسان انواع، اقسام، اقلام، اجناس طور ◄ حالت
نوارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد نداژ، روبان، تسمه، تسمه پروانه، نوار چسب، شلاق، کمربند، طناب، نوار نایلونی، کاست، ویدیو
نهرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ غیرآلی ر، رود، رودخانه، شعبه، جوی، جویبار، کانال چشمه، قنات، آبگرم، آبشار، آبشر، آبنما گرداب ظرفیت جوی یا کانالِ آب: آبکش، دِبی سیل، سیلاب، باران
علم نورفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی ور، نورشناسی، اُپتیک، آپتیکز ضریب شکست نور، سرعت نور تار نوری، لولۀ نور، فیبر نوری ابزار نوری، قلمنوری، دستگاه نوری، عکاسی
روشناییفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی منبع نور، چشمۀ نور، چراغ▼، مشعل▼، شعله، آتش، خورشید، ماه، اختر، کوکب، ستاره، شهاب جسم نورانی، منیر برق، شعاع نورانی روشنسازی، تنویر، چراغانی▼ ن
شفاف بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی شفاف بودن، نور را رد کردن، زلال بودن، تهش را دیدن، مثل شیشه بودن شفاف کردن
تشعشع کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی عشع کردن، نور افکندن، نور دادن، تابیدن، تافتن، پرتو افکندن، پرتو افشاندن روشن بودن، درخشیدن، مشعشع بودن، سوسو زدن، نور انداختن، ساطع شدن، آینه ا
سخنورفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه نور، متبحر، مسلط، ورزیده، ُپرحرف، حراف، وراج سخندان، مشوق