شعاع نورانیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی ، پرتو، تیغ، شعشعه، شعاع، باریکه، سو، بارقه، آذر، برق، صاعقه، جرقه، اخگر، آذرخش، شراره، شرار، شرر، اشعه، امواج الکترومغناطیس لیزر فوتون برق، الک
دریانوردفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت نورد، ناوی، ملوان، ملاح، ناخدا، کاپیتان، خدمه دریایی، قایقران، بلمران سندباد بحری دریابان، دریادار، نظامیدریایی، ناوی غواص
درخشانفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی شان، نورانی، روشن، فروزان، شبنما، تابنده، افروخته، عالمتاب درخشنده، براق، اطلسی، صیقلی، متالیک، برافروخته، تابان، تابناک، مشعشع، منور، رخشان، مش
آرام بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت آرام بودن، تکان نخوردن، بیحرکت بودن، ساکن ماندن، قرار داشتن برقرار بودنآرامش، آرامش داشتن اوضاع، آب ازآب تکان نخوردن (نجنبیدن)، ساکت بودن، ثباتداش
روشنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی شن، نورانی، منور، مشعشع، مشتعل، فروزان، افروزنده آفتابگیر، آفتابی، نوردار، نورباران براق، صیقلی، دارای جلا، مثل آینه، اطلسی، متالیک، جلادار، من