نمودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه ن، نمایاندن، نشانهبودن از چیزی، منعکس کردن، نشان دادن، ارائه کردن، دلالت داشتن، نشانگر بودن، بیانگر بودن نمایش دادن، ت
بهنظر آمدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی آمدن، نمودن، آمدن، بهنظررسیدن، نشان دادن، مرئی بودن، پیدا بودن، شبیه بودن، شکل دیگری بهخودگرفتن، تظاهر کردن، جلوه داشتن، فخرفروختن طلوع کردن،
نامگذاری کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه امگذاری کردن، نامیدن، نام نهادن، نام گذاشتن، صدا کردن، نافبری کردن
تقلید کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه ] تقلید کردن، تکرار کردن، شبیه کردن ادای کسی (چیزی) را در آوردن، ادا داشتن نمایش دادن، نمودن استهزا کردن جعل کردن