نمکنشناسیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی کنشناسی، کفران نعمت، ناشکری، عدم تشکر، نامردی، قدرنشناسی، فراموشی کار بیپاداش، آدم نمکنشناس، نامرد
نمکنشناسفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی ناس، حقنشناس، قدرنشناس، ناراضی، ناسپاس، ناشکر، بیعاطفه، نامرد، نمکبهحرام، بیفکر، فراموشکار قدرنشناسانه، بهنامردی، ازروی نامردی، نا
نَم کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ غیرآلی دن، مرطوب ساختن، لیسیدن، شستن، [ پاک کردن 648]، ریختن، آغشتن، آلودن، تَر کردن
فراموشکارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تداوم اندیشه ار، کمحافظه، کمهوش، غافل، حواسپرت، بیتوجه عفو شده، بخشنده وظیفهنشناس، نمک نشناس ناسی
نمکنشناسیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی کنشناسی، کفران نعمت، ناشکری، عدم تشکر، نامردی، قدرنشناسی، فراموشی کار بیپاداش، آدم نمکنشناس، نامرد
فراموشیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تداوم اندیشه فراموشی، نسیان، کمحافظگی، بیخبری، شوریدگی نمکنشناسی لغزش حافظه آلزایمر، دیمنشا یادزدودگی
موادجلوگیریکننده ازفسادفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی یکننده ازفساد، نمک، یخ، گوگرد، کافور، آفتاب، نورماوراءبنفش، ترشی، ادویه ظرف جلوگیری کننده ازفساد: یخچال، فریزر، قوطیکنسرو، یخدان، کلمن مواد