نمودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه ن، نمایاندن، نشانهبودن از چیزی، منعکس کردن، نشان دادن، ارائه کردن، دلالت داشتن، نشانگر بودن، بیانگر بودن نمایش دادن، ت
نبودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: وجود بودن، زنده نبودن، موجود نبودن، خیالی بودن، هیچوپوچ بودن، واقعنشدن بهدنیا نیامدن، زاده نشدن
خالص نبودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت بودن، مخلوط بودن، قاطیداشتن، ناخالص بودن، خلوص نداشتن خردهشیشهداشتن، دروغ گفتن
معین نبودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مبانی استدلال معین نبودن، نامعلوم بودن، بستگیداشتن، دوپهلو صحبت کردن شکایجاد کردن منتظر بودن
بهنظر آمدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی آمدن، نمودن، آمدن، بهنظررسیدن، نشان دادن، مرئی بودن، پیدا بودن، شبیه بودن، شکل دیگری بهخودگرفتن، تظاهر کردن، جلوه داشتن، فخرفروختن طلوع کردن،
تقلید کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه ] تقلید کردن، تکرار کردن، شبیه کردن ادای کسی (چیزی) را در آوردن، ادا داشتن نمایش دادن، نمودن استهزا کردن جعل کردن
محدودیتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد یت، سهم معین، تعیینسهم، تسهیم محدود نمودن، تحدید کوچکی حبس، بازداشت
دلیل آوردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مبانی استدلال دلیل آوردن، مدرک آوردن، چیزیراسندومدرک قرار دادن، اتخاذ سند کردن نشان داشتن، نمودن احتمال دادن دلالت کردن بر، استدلال کردن، اشاره داشتن
معنی داشتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: انتقال عقاید و ماهیت آن ] معنی داشتن، معنا داشتن، حاکیبودن نمودن، نشانه بودن، دلالت کردن مهم بودن