نمایشنامهنویسفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه شنامهنویس، فیلمنامهنویس، سناریونویس سوفوکل، اوریپید، شکسپیر، مولیر، چخوف، ایبسن، برشت، بکت، تنسیویلیامز، پینتر، آرن
آشکارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط نمایان، اظهرمنالشمس، جلوهگر، بدیهی، باین، بارز، مشهود، مرئی، پیدا، روشن، فاش، مبیّن، مبرهن، بیّن، هویدا، پدید، عیان، پدیدار، مکشوف، محسوس،
پیداییفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی یدایی، نمایانی، وضوح، شفافیت، برجستگی، عیانی بداهت بروز، طلوع، ظهور، تظاهر، تجلی جلوۀ وارونه، تجسم غیرواقعی منظره، چشمانداز عمق دید، دید میدان
نشان دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط مایش دادن، نمایاندن، ارائه دادن (کردن)، درویترین گذاشتن، پردهبرداری کردن، رو کردن، بروز دادن، برملا کردن، بهنمایش گذاشتن، درمعرض دیدقرار دا
مدللفرهنگ فارسی طیفیمقوله: فرآیند استدلال ، نشاندهنده، نمایانگر، مثبت، بیانگر، بازگوکننده، تأییدکننده، اقناعکننده، متقاعدکننده منتجه نسبی مبادی ایجابی