نقش داشتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت اثر کمکی داشتن، تاثیر داشتن، سهیم بودن، تقویت کردن، ایجاب کردن، سبب بودن، سهم داشتن، منجر شدن ترویج کردن، زیر بالوپر خود گرفتن، تشویقکردن، حمایت کر
نقش تزیینی برجستهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل یینی برجسته، گل برجسته، ریلیف، نقشۀ برجستهنما، کاشی برجسته تراش حک، نقش حکاکی، برجستهکاری، برجستهنمایی حکاکی ◄کندهکاری منبتکاری، معرق
نقابفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط ماسک، صورتک، استتار، چادر جامۀ مبدل ◄ چیز بدل، دگرگونی تقلید، تردستی روبند، روبنده، برقع، روسری، حجاب، پوشاک، پوشش پرده
نقاشیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه اشی، صورتگری، نگارگری، پیکرنگاری، نقاشی کردن، هنر گرافیک، هنر تجسمی رنگآمیزی، رنگرزی مصورسازی طراحی، رسم، ترسیم امپرس
نقاشی کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه ی کردن، کشیدن، طراحی کردن، ترسیم کردن، رسم کردن، تصویر کردن، انداختن، نقش کردن، ساختن
هنرمندفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه سم] هنرمند نقاش، طراح، رسام، خطاط، خوشنویس آرتیست، هنرپیشه، بازیگر، کارگردان [سینما 445]، انیماتور، موسیقیدان، نوازن
صنعتگرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه صنعتکار، استادکار، اوساکار، تکنیسین، کارگر ماهر کوزهگر، نجار، خیاط، معمار، بنّا، نقاش، آهنگر، زرگر، مسگر، معدنچی، مکانیک، سرپرست کارگاه،
نقش تزیینی برجستهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل یینی برجسته، گل برجسته، ریلیف، نقشۀ برجستهنما، کاشی برجسته تراش حک، نقش حکاکی، برجستهکاری، برجستهنمایی حکاکی ◄کندهکاری منبتکاری، معرق
نقاشیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه اشی، صورتگری، نگارگری، پیکرنگاری، نقاشی کردن، هنر گرافیک، هنر تجسمی رنگآمیزی، رنگرزی مصورسازی طراحی، رسم، ترسیم امپرس
نقاشی کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه ی کردن، کشیدن، طراحی کردن، ترسیم کردن، رسم کردن، تصویر کردن، انداختن، نقش کردن، ساختن