نفهمیدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: انتقال عقاید و ماهیت آن ، متحیر بودن، ازدرکچیزی عاجز بودن، درشگفت بودن، تو[یِ] باغ نبودن، ندانستن درست نشنیدن
بدتعبیر کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: انتقال عقاید و ماهیت آن بدتعبیر کردن، درست نفهمیدن، اشتباهی گرفتن، خطا کردن باعثسوءتفاهم شدن، دوپهلو صحبت کردن، بااستعاره گفتن
تشخیص اشتباه دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال یص اشتباه دادن، قضاوت اشتباه کردن، اشتباه کردن، خطا کردن، دستکم گرفتن، پُربها دادن، درست نفهمیدن، بد تعبیر کردن
ندانستنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال دانستن، دانش سطحی داشتن، الفرا ازبا(ب) نشناختن، بیسواد بودن، مسائل سادهرا تشخیص ندادن، نفهمیدن سطحی بودن، خرافاتی بودن حدس زدن، فرض کردن
خطا کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال کردن، اشتباه کردن، دچاراشتباه شدن، درست نفهمیدن، بد تعبیرکردن، بد فهمیدن، امر به(بر) کسی مشتبه شدن، اشتباه فهمیدن، نفهمیدن دچار خطا و اشتبا