نقش داشتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت اثر کمکی داشتن، تاثیر داشتن، سهیم بودن، تقویت کردن، ایجاب کردن، سبب بودن، سهم داشتن، منجر شدن ترویج کردن، زیر بالوپر خود گرفتن، تشویقکردن، حمایت کر
نقش تزیینی برجستهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل یینی برجسته، گل برجسته، ریلیف، نقشۀ برجستهنما، کاشی برجسته تراش حک، نقش حکاکی، برجستهکاری، برجستهنمایی حکاکی ◄کندهکاری منبتکاری، معرق
نقش (بازی)فرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه ازی)، نقش، بازی، رُل، شخصیت پانتومیم نقش اصلی، نقش اول، نقش دوم پسره، آرتیسته، دختره، قهرمان، آدم بده، دزده، چارلی ترس
نوش جانتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) له] نوش جانت! بخور! اینبهآندر!زدی ضربتی، ضربتی نوش کن!
جسدفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی لاشه، مردار، جنازه، میت، نعش، کالبد، پیکر، بدن، ارگانیسم اسکلت، فسیل مقتول، جسد مقتول، کشته جنین
نقاشی کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه ی کردن، کشیدن، طراحی کردن، ترسیم کردن، رسم کردن، تصویر کردن، انداختن، نقش کردن، ساختن
تجربه کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تغییر اجه شدن، رویارویشدن، روبرو شدن، برخورد کردن با (مسئله، شرایط، چیز)، لمس کردن، دست بهگریبانشدن، دستوپنجه نرم کردن، خودرا درخطر انداختن، رسیدن، کشف
کمکفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) کمک، یاری، مدد، مساعدت، امداد فریادرسی، دادرسی، دستگیری، احسان، نیکخواهی همدستی، یاوری، همیاری، معاونت، همکاری، بخشش، احسان، اع
تشییع جنازهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی ع جنازه، مشایعت، نعشکشی ماشین نعشکش، مردهکش، مردهگردان، تابوت، کفن▼ نخل تدفین نمازمیت