نشانه گرفتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت گرفتن، هدف گرفتن، بهطرف چیزی نشانه گرفتن، رو کردن جهت دادن، جذب کردن هدایت کردن، رهیابی کردن هدف داشتن
نشان دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط مایش دادن، نمایاندن، ارائه دادن (کردن)، درویترین گذاشتن، پردهبرداری کردن، رو کردن، بروز دادن، برملا کردن، بهنمایش گذاشتن، درمعرض دیدقرار دا
نشانفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه َج، مدال، نشانسلطنت، نشان ریاست، نشان رتبه
نشان سلطنتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام سلطنت، تاج، تخت، تاجوتخت، شنل ارغوانی، کلاه مرصع، چتر، پیشانیبند، عصا تخت طاووس، شیروخورشید تاج، افسر، دیهیم، تاج سلطنتی، تاج کیانی ت
نشانه گرفتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت گرفتن، هدف گرفتن، بهطرف چیزی نشانه گرفتن، رو کردن جهت دادن، جذب کردن هدایت کردن، رهیابی کردن هدف داشتن
فالفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تداوم اندیشه نشانه، علامت قرعه، پشک، اتفاق فال حافظ، فال قهوه، تارو آمد، آیند، تبرک، اقبال، اوغور (اوقور)، برکت، میمنت، یُمن، شگون، خوشیمنی، خجستگی، فرخ
هدف داشتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی نشانه گرفتن، درنظر گرفتن، درجهت چیزی حرکت کردن، هدف مشخصی داشتن، تعقیب کردن، کوشیدن، سعی کردن، میل داشتن، نشانه گرفتن
شیء بیجوهرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: وجود ، نشانه، سمبول، نماد، قرینه، علامت، اثر، ظاهر، وجه، عوارض جان، روح، فکر، شبح، شعور سایه، فانتوم، روح، خیال، رویا، سراب، خطایباصره باد هوا، بخار، آه
جهتدارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت جهتدار، نشانهگرفته، مایل، متمایل، دارای هدف شمالی، جنوبی، غربی، شرقی یکطرفه، دوطرفه، مختلفالجهت قصدکرده