نشانه گرفتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت گرفتن، هدف گرفتن، بهطرف چیزی نشانه گرفتن، رو کردن جهت دادن، جذب کردن هدایت کردن، رهیابی کردن هدف داشتن
نشستنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت ، جلوس کردن، لَمدادن، جا گرم کردن زانو زدن، چمباتمهزدن خوابیدن، دراز کشیدن، ◄ افقی بودن ازپا درآمدن مستقر شدن
نشاطفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی د، طرب، خوشحالی، سرحالی، شادی، رضایت (خرسندی)، خوشی، تندرستی، ثروت، استراحت راحتی، نرمی
نشانه گرفتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت گرفتن، هدف گرفتن، بهطرف چیزی نشانه گرفتن، رو کردن جهت دادن، جذب کردن هدایت کردن، رهیابی کردن هدف داشتن
نشانفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه َج، مدال، نشانسلطنت، نشان ریاست، نشان رتبه
واکنش نشان دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت نشان دادن، عکسالعمل نشاندادن، برگرداندن، برگشتن، تاب خوردن تلافی کردن
تجهیز نشدهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی نامجهز، زپرتی، آماده نشده، مبلمان نشده، خلوت، لختوپتی، کمپوشیده، پرپرو، خالی، لخت دستتنها، دستخالی، نامسلح، بدون آمادگیقبلی، صفرکیلومتر،