ندافرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه ، لحن، صوت، صدای آدم، نطق، آوا، بانگ، صدا گفتار، سخن، قوۀ ناطقه، زبان حنجره گفته، اظهار فریاد انسان، زمزمه، صدای نرم
تمیز ندادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شرایط و عَمَلِ شهود تمیز ندادن، فرق نگذاشتن، تشخیصندادن، آسمان از ریسمان ندانستن، قوۀ تشخیص نداشتن بیطرف بودن
ندانستنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال دانستن، دانش سطحی داشتن، الفرا ازبا(ب) نشناختن، بیسواد بودن، مسائل سادهرا تشخیص ندادن، نفهمیدن سطحی بودن، خرافاتی بودن حدس زدن، فرض کردن
اهمیت ندادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی دادن، ناچیز شمردن، بهاندادن، بهبازی گرفتن، آلت دست قرار دادن، خوار داشتن
نتیجه ندادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ عمل ندادن، عاقبت نداشتن، آخروعاقبت نداشتن، فرجام نداشتن، بهمقصد نرسیدن نافرجام ماندن، عقیم ماندن، بههدف نرسیدن (نخوردن)، نقش برآب شدن، بیهوده بود
ادامه دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تغییر دامه دادن، پیش رفتن، دنبالکاری را گرفتن، دنبال کردن، تغییر رویه ندادن، تداوم داشتن ثبات داشتن، ابدی بودن امتداد دادن، کشیدن تکرار کردن تابآوردن، تح
تمیز ندادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شرایط و عَمَلِ شهود تمیز ندادن، فرق نگذاشتن، تشخیصندادن، آسمان از ریسمان ندانستن، قوۀ تشخیص نداشتن بیطرف بودن
ندانستنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال دانستن، دانش سطحی داشتن، الفرا ازبا(ب) نشناختن، بیسواد بودن، مسائل سادهرا تشخیص ندادن، نفهمیدن سطحی بودن، خرافاتی بودن حدس زدن، فرض کردن
تغییرعقیدهدادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام دهدادن، معذرت خواستن، بهانه آوردن، عذرخواستن، دبه درآوردن، پس گرفتن▼، بیعزم بودن، استعفا دادن، برگشتن، توبه کردن، دوپهلو صحبت کردن، منص
بهراحتی انجام دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) حتی انجام دادن، مشکلی نداشتن، بهراحتی گذشتن، مثل آب خوردن اجرا کردن