نظمفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم نظم، سامان، ترتیب▼، آراستگی، تنظیم هماهنگی سیستم، متدولوژی، قانون، روال مشخص، ضابطه، نسق، قاعده همگنی، عادت انضباط، اطاعت سلسله مراتب، هرم، درجهبندی
نظم دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم عل] نظم دادن منظم کردن مرتبکردن، آراستن، تنظیم کردن، الفبایی کردن میزان کردن، درست کردن سازمان دادن، نظم برقرار کردن تزیین کردن، خوشگل کردن، آرایش دا
نظم داشتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم شتن، مرتب بودن، هماهنگبودن، با هم خواندن، سازگار بودن (شدن) وارد صف شدن، در صف قرارگرفتن، دررتبۀ صحیح قرارگرفتن، جای خود نشستن، مستقر شدن
نظم برقرار کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم قرار کردن، منظم کردن، سرراستکردن، به قاعده کردن، بهتر کردن تنظیم کردن، میزان کردن، کوک کردن، سازگار کردن سازمان دادن، استاندارد کردن، متمرکز کردن، هم
نرمفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ غیرآلی ُل، لطیف، ناز، ملایم، تسلیم، خمیری، ابریشمی، ابریشمین، آبلمبو، منعطف▼ آبدار، لذیذ ◄ خوردنی لزج، سیّال، اثیری، مایع فنری، کِشآمدنی اسفنجی، ا
مغشوش کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم وش کردن، بههم ریختن، آشفتهکردن، آشفتن، ازشکل انداختن، بدشکل کردن، تکان دادن، حرکت دادن بههم ریختن اوضاع، مداخله کردن، مانع شدن گم کردن، درجای عوضی
چرخهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان ، دور، سیر، سیکل، مدار، چرخۀ زندگی، تحویل، انقلاب، فصل، چرخش فصول، نوبت خدمت، نوبت▼، گردش، دوره فعالیت روزمره، روتین، برنامۀ کاری، برنامۀ درسی هفتگی
ستارهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ عام تر، کوکب، نجم، اجرام سماوی (آسمانی، فضایی، فلکی)، انجم ستارۀ شمال صور فلکی، صورت فلکی، دباکبر، دب اصغر کهکشان راه شیری سحابی، ابرنواختر، سوپرنوو
نظمفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم نظم، سامان، ترتیب▼، آراستگی، تنظیم هماهنگی سیستم، متدولوژی، قانون، روال مشخص، ضابطه، نسق، قاعده همگنی، عادت انضباط، اطاعت سلسله مراتب، هرم، درجهبندی
نظم دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم عل] نظم دادن منظم کردن مرتبکردن، آراستن، تنظیم کردن، الفبایی کردن میزان کردن، درست کردن سازمان دادن، نظم برقرار کردن تزیین کردن، خوشگل کردن، آرایش دا