نبودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: وجود بودن، زنده نبودن، موجود نبودن، خیالی بودن، هیچوپوچ بودن، واقعنشدن بهدنیا نیامدن، زاده نشدن
نبردکردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) ردن، پیکار کردن، درافتادن، درگیر شدن آویختن، بههمافتادن، درهم افتادن، جنگیدن، مبارزه کردن مقاومت کردن حمله کردن تیر انداختن
نبردفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) وه، جدال، پیکار، نبرد، مصاف، بخشی ازجنگ زدوخورد، درگیری، ستیز گیرودار، جبهه، خطمقدم، صحنۀ جنگ، تئاتر، کارزار، میدان جنگ مانور،
خالص نبودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت بودن، مخلوط بودن، قاطیداشتن، ناخالص بودن، خلوص نداشتن خردهشیشهداشتن، دروغ گفتن
نبودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: وجود بودن، زنده نبودن، موجود نبودن، خیالی بودن، هیچوپوچ بودن، واقعنشدن بهدنیا نیامدن، زاده نشدن
نبردفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) وه، جدال، پیکار، نبرد، مصاف، بخشی ازجنگ زدوخورد، درگیری، ستیز گیرودار، جبهه، خطمقدم، صحنۀ جنگ، تئاتر، کارزار، میدان جنگ مانور،
معین نبودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مبانی استدلال معین نبودن، نامعلوم بودن، بستگیداشتن، دوپهلو صحبت کردن شکایجاد کردن منتظر بودن