ناموفقفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ عمل ناموفق، ناکام، دست‌خالی، بدبیار، مفلوک ورشکسته، شکست‌خورده▼ ناکامیاب، بازنده▲، سرخورده، واخورده، ناکام درمانده، فرومانده، مستأصل، وامانده، ماند
افسردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی سردن، افسرده بودن، افسردهشدن، دلسرد شدن، نا امید شدن، تسلیم شدن، موفق نشدن فسردن، سردشدن دلتنگ شدن، ملول شدن، دلش گرفتن دلگیرشدن، رنجیدن آزر
ناموفقفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ عمل ناموفق، ناکام، دست‌خالی، بدبیار، مفلوک ورشکسته، شکست‌خورده▼ ناکامیاب، بازنده▲، سرخورده، واخورده، ناکام درمانده، فرومانده، مستأصل، وامانده، ماند
ناکامفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تداوم اندیشه دلسرد، نامراد، سرخورده، واخورده، ناموفق، مأیوس، نومید، دست‌ازپادرازتر، دلشکسته، افسرده شکست‌خورده گله‌مند، منع‌شده ◄ ممنوع بی‌نظم، سازمان‌نی
زیاندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی بدون سود، ضررده، زیان‌آور، بی‌نفع‌وفایده، بی‌صرفه، بی‌سکه بایر، بی ثمر ناموفق
گلهمندفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی رنجیده، دلگیر، دلخور، رنجیده‌خاطر، دلشکسته، منتقد شکست خورده، ناکام، ناموفق، مخالف، مانع