نامناسبفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه ناجور، ناباب، نابهجا، بد، غلط، افتضاح، نامطلوب توصیهنشده غیرعملی، مردود، نابههنگام ناشی برکنار، غیرقابل استفاده، خراب ناسازگار▲
نامساعدفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ عمل نامساعد، نامبارک، ناخجسته، ناسازگار مصیبتبار، اسفبار، فلاکتبار، نامطلوب، مغایر، ازبدِ حادثه مخالف، خصمانه، عداوتآمیز نحس، شوم ننگین، افتضاح
بدترکیبفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی قناس، بدفرم، بدشکل، دفرمه، غیرطبیعی، ناهنجار، نامطلوب بیتناسب، بدقواره، کج، کجوکوله ناساز، ناموزون [کلام] عبوس، ترشرو، وقیح، بیتربیت بیم
نابههنگامفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان هنگام، بیگاه، بیجا، بیمناسبت، بیموقع، بیوقت، نابهجا، نامناسب، توصیهنشده زودرس، پیشرس، پیش ازموقع، زود دیررس، باتأخیر، دیر غیرمترقبه، غیرمنتظ
کهترفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت ، جوانتر، خردسال زیردست، پایین رتبه، مرئوس▲ پست، نامرغوب، بازاری، درجه سه، بدتر ناقص