نامهربانفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی محبت، بیمهر، کملطف، نارفیق، بیالتفات، ترشرو، بیملاطفت، خصمانه، دشمن، غیراجتماعی
نامجرمفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات مسئول، بیگناه▲، مبرا، بری، بری از ظن، بهانهدار، قابل بخشش، بخشودنی، محکومله
غیرماهرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه ه [کارگر]، نامجرب، بیتجربه، تازهکار، آماتور، مبتدی، صفرکیلومتر، ابجدخوان، خام، بیگناه
امر محالفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال مر محال، بطلان، عبث، پوچی، بیهودگی، بطالت حرف نامربوط، حرفمزخرف، یاوه، مهمل، سفسطه یاوهگویی، بیهودهگویی، مسخرگی عبث بودن بیمناسبتی، بیج
چرندفرهنگ فارسی طیفیمقوله: انتقال عقاید و ماهیت آن سخن متفرقه وبیربط و بیمعنا، جفنگ، مزخرف، مهمل، اباطیل، یاوه، نامربوط، سخن بیسروته، متل حرف مفت، اراجیف، سخن بیهوده، ژاژخایی، ا
بیربطفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه نطقی، بیمعنا، بدون کاربرد، بیجا، بیراه، قراردادی، اعتباری، دلبخواهی، نامربوط، اشتباهی درپرانتز غیرعملی، غیرکاربردی، تئوریک بیاساس، بیجوهر، بی
دشمنیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی خصومت، عداوت، عناد، افتراق، کینه توزی، کینهورزی، غرضورزی، ضدیت، بیمیلی، بدخواهی، نفرت کینه، بغض، عقده، غل نامهربانی، بیمحبتی، بیمهر