غفلت کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شرایط و عَمَلِ شهود غفلت کردن، نادیده گذشتن، ازقلمانداختن، فروگذاردن غفلت کردن از دیگری◄ توجه نکردن [بهشخص دیگر]▼ غفلت کردن در وظایف، اهمال کردن، لاابا
کَر بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی َر بودن، نشنیدن، نادیدهگذشتن، غفلت کردن، گوش ندادن، امتناع کردن
نامیزانیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال انی، نادرستی، نادقیقی، عدم دقت کلیگویی، عمومیت بیدقتی، غفلت
ناقصفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت ص، ناکامل، نارسا، افتاده، نادیده گرفتهشده، جاافتاده، دارایازقلم افتادگی، محذوف تکمیلنشده▼ معیوب، خراب، بدونکمال ◄ ناقص، کم آورده لُخت، تجهیزنشده ک
ناپیدافرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی ، نامرئی، غیبی، ندیده، خارج ازدید، نادیده، نامشهود، ناملموس، نامحسوس، گم، ناپدید پرت، دور، منزوی، گوشهگیر پنهان، غیب، غایب، نهفته، مخفی تاریک،