کم آوردن [انسان]فرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت کم آوردن [انسان]، نرسیدن، کم داشتن، نقص داشتن کمبود داشتن، نیاز داشتن زمان کم آوردن، عقب ماندن، دیر بودن کسر آوردن بُرد نداشتن، بُرد کافی(لازم) را ن
نجوا کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی نجوا کردن، نالیدن، ناله کردن، آه (ناله) کشیدن خفه کردن، خفه کردن ارتعاش جریان داشتن، وزیدن
نامگذاری کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه امگذاری کردن، نامیدن، نام نهادن، نام گذاشتن، صدا کردن، نافبری کردن
میهن دوستفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی ست، میهن پرست، ناسیونالیست، وطنپرست، وطنخواه، وطندوست
نارسا بودن [حرکت یا شیء]فرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت ودن [حرکت یا شیء]، کاستی داشتن، تکافو نکردن، بسنده نبودن، بس نبودن، کافی نبودن نامناسب بودن، مناسب نبودن نرسیدن، کم داشتن، کمبود داشتن برد نداشتن، ب