نارساییفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت کمبود، کسری، کاستی▲، عدم کفایت، اُفت، کاهش، نقصان ناتمامی، ایراد، اشکال، عیب، نقص، لکه فقدان، ناکارايى نابسندگی کمی، کمیابی مغایرت، انحراف، اشتباه ب
نارسا [درموردحرکت یا شیء]فرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت [درموردحرکت یا شیء]، کم، ناقص، ناکافی، غیرکافی دارای کمبود نیرو، تجهیزنشده بهمقصد نرسیده، کمبُرد، ناتمام، تکمیلنشده منفی کمیاب بههدفنخورده، پر
نارسا بودن [حرکت یا شیء]فرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت ودن [حرکت یا شیء]، کاستی داشتن، تکافو نکردن، بسنده نبودن، بس نبودن، کافی نبودن نامناسب بودن، مناسب نبودن نرسیدن، کم داشتن، کمبود داشتن برد نداشتن، ب
نارسفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ز فقدانآمادگی]، کال، نرسیده، نپخته، سبز، کاملنشده، بکر، خام، درحالت فطری و اولیه، رشدنیافته، عقبمانده موقتی، موردی، سازماننیافته، غیرمتشکل
بهنحو نارسافرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت ] بهنحو نارسا، نارسا، ضعیف بدون نتیجه، بیهوده، بینتیجه ازروی ضرورت کَمی، نهچندان اشتباهاً کمتر
عقبماندگیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ماندگی، توسعهنیافتگی عدمتکامل نارسی، نارسیدگی، نابالغی، تازگی حالت طبیعی (فطری، ذاتی)، خام بودن(قبل از تولید)، مواد اولیه، زمین بکر، در ناس
شخص متکبرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی ، فرعون، نارسیس، آقابالاسر، اگوتیست، آدم شیک پوش، آدم زرنگ، پرمدعا
خودخواهیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات هی، خودپسندی، خودپرستی، نارسیسیسم، خودبینی، خودستایی، منیت، تفرعن، عجب، غرور، تکبر ترضیۀ نفس، تسلیم خواهشهای نفسانی، عدم اعتدال، اندیویدوالیسم،
تکبرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی ، نخوت، تفرعن، باد، خودبینی، خودستایی، خودپسندی، عجب، غرور، مدعیگری، تظاهر، لافزنی، خودخواهی بالانشینی، بادِ بغل(دماغ) نارسیسیسم، خودشیفتگ
خودخواهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات ، خودپسند، خودپرست، خودبین، متفرعن، متکبر، مغرور، خسیس، مالپرست، طماع، حریص، فرصتطلب شخص خودخواه، نارسیست، شخص متکبر