ناهمواریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل ی، پستی و بلندی، درشتی، زبری، شیب، دندانه دستانداز، سرعتگیر جادۀ خاکی، سنگلاخ
بیتوجهیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شرایط و عَمَلِ شهود هی، ناهشیاری، بیحسیفیزیکی، بیاعتنایی، سربههوایی، فراموشی، سهو، بیملاحظگی، بیمبالاتی، سادهنگری، غفلت مشغولیت، اشتغال، مشغله، مش
فقرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی ، بینوایی، ناداری، تنگدستی، احتیاج، نیازمندی، مضیقه، افلاس، تنگروزی، افتادگی، درماندگی، فلاکت، نداری، هیچی، عسرت، مسکنت گدایی، دریوزه، پرسه
ناهمگنیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه ناهمگنی، ناهمگونی، فقدانتجانس، آمیختگی تغییرپذیری رفتار بیقاعده، تلون مزاج عدم هماهنگی، بینظمی تلاطم، اغتشاش بیشکلی ناهمواری ◄ زبری عدمهمانندی،
انحنافرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل ] انحنا، گردی، دَوَران گودی، تقعر کوژی، تحدب خمیدگی، خم انحراف وارونگی تاب، پیچ و تاب ناهمواری▼
زبریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل م] زبری، زبریت ریش، مو، گیسو▼ پشم، کُرک، پَر، بال ناهمواری چیز زبر: سمباته، سوهان، تهریش، لباس پشمینه، اسکاچ