نابودیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: وجود ، هلاک، تحلیل، ازبین رفتن، مرگ نسخ، ابطال اضمحلال، فساد امحا، تخریب، محو بهفراموشی سپرده شدن، فراموشی تضییع، الغا، لغو ویرانگر، چیز نابودکننده، عام
ناجور بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه ودن، نابجا به کاربردن، ناجور انتخاب کردن، غلط انتخاب کردن، درجای نامناسب بهکار بردن، بد بودن برای کسی افتضاح شدن، ناجور شدن، نداشتن سنخیت یاازدست
نابودیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: وجود ، هلاک، تحلیل، ازبین رفتن، مرگ نسخ، ابطال اضمحلال، فساد امحا، تخریب، محو بهفراموشی سپرده شدن، فراموشی تضییع، الغا، لغو ویرانگر، چیز نابودکننده، عام
ناجور بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه ودن، نابجا به کاربردن، ناجور انتخاب کردن، غلط انتخاب کردن، درجای نامناسب بهکار بردن، بد بودن برای کسی افتضاح شدن، ناجور شدن، نداشتن سنخیت یاازدست
نامناسبفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه ناجور، ناباب، نابهجا، بد، غلط، افتضاح، نامطلوب توصیهنشده غیرعملی، مردود، نابههنگام ناشی برکنار، غیرقابل استفاده، خراب ناسازگار▲
غیرموجودفرهنگ فارسی طیفیمقوله: وجود رموجود، نابود، نیست، معدوم، سربهنیست، هیچ، غایب ساقط، لغوشده، منسوخ لغو، محو، محو شده تهی، توخالی، خالی معزول ناآماده
نابرابرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت برابر، ناجور، بیتناسب، نامتعادل، ناتراز، متفاوت، ناهمگن نامسطح، اریب مختلف، گوناگون، رنگارنگ سنگین، سَبُک