نامناسبفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه ناجور، ناباب، نابهجا، بد، غلط، افتضاح، نامطلوب توصیهنشده غیرعملی، مردود، نابههنگام ناشی برکنار، غیرقابل استفاده، خراب ناسازگار▲
مردودفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام ] مردود، ردّشده، مذموم برگشتی، مستردشده، برگشت خورده، نکوهیده ناباب، نامناسب ناشايسته، فاقدشرايط (صلاحیت) لازم، غيرقابلقبول، انتخاب نشد
بیتربیتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی نااهل، بیفرهنگ، بی تمدن، ناجنس، ناجور، ناباب، عامی، عوام، بینزاکت، بازاری، دهاتی، کولی، توده، وحشی، بدوی بی احساس بیکلاس، بیادب، ناشی تو
[صفت] قدیمیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان دیمی، کهنه، بیات، باستان، اقدم، تاریخمصرفگذشته، تاریخ منقضی منسوخ، مهجور، نامتعارف مندرس، ژنده، پلاسیده، فرسوده، مستهلک، ناباب، برکنار، استفادهنش