میعانفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ غیرآلی ان، مایع شدن، گدازش، ذوب، آمیزش، فیوژن، آب شدن، تعلیق آهنگدازی گدازه، سوپ، آبگونگی
میانفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد ان، وسط، کمر، تو، مقطع، داخل، درون بین، خلال، فاصله متن، مغز حیاط، صحن، محوطه، محل واسطه، رابط، میانجی، عاقد وسیلۀاتصال، پیوند راهِ میانه تعبیه، کاش
میدانفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) دان، صحنه، زمین، زمینبازی، سکو، میزگرد، کانون میدان جنگ▼ استادیوم، سالن، چمن عرصه، پهنا، پهنه، ساحت، گستره، محوطه، دامنه صفحۀ ش
میدان جنگفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) زم، آوردگاه، نبردگاه، تئاتر، کارزار، خط مقدم، خط تماس، جبهه، جناح، منطقه، منطقۀ جنگی، محلعملیات، صحنۀ جنگ، صحنۀ نبرد، گیرودار،
مازادفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت د، مازادبرمصرف، بقایا خردهریز وقت تلفشده آشغال، فضولات، فاضلاب چرک مدفوع آتوآشغال، آلوآشغال، پسماند، پسمان
آبفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ غیرآلی ب، ماء، آب آشامیدنی، آب معدنی، آب نمک، محلول آب آشدوزو جریان آب، سیل، باران، چشمه، قنات، آبشار اَشکال آب، یخ، برف دریا، اقیانوس، دریاچه، رودخ
نُتنویسیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی یسی، آوانویسی، پنج خطحامل، کلید سل، کلید فا میزان، سکوت، ارزش، پنجه برگشت، کودا مکث
منطقهالبروجفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ عام البروج، بروج دوازدهگانه، دوازده صورت فلکی ویژه (برج)، استوای کرۀ سماوی، افلاک▲ حَمَل (برّه)، ثور، جوزا، سرطان، اسد، سنبله، میزان، عقرب، قوس، جُ
سازگار کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه ردن، میزان کردن، تعدیلکردن، تنظیم کردن، بستن، هماهنگ کردن، خوراندن درخود حل کردن قالب زدن، همگن کردن کوک کردن، روی موج صحیح انداختن، کانال راانتخاب
نظم دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم عل] نظم دادن منظم کردن مرتبکردن، آراستن، تنظیم کردن، الفبایی کردن میزان کردن، درست کردن سازمان دادن، نظم برقرار کردن تزیین کردن، خوشگل کردن، آرایش دا