میزفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد سهپایه، عسلی، میزتحریر سندان، چرخدستی، پاسنگ، سکو، منبر، وسائل مسجد رومیزی، سفره، خوان، بزم
مازادفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت د، مازادبرمصرف، بقایا خردهریز وقت تلفشده آشغال، فضولات، فاضلاب چرک مدفوع آتوآشغال، آلوآشغال، پسماند، پسمان
سازگار کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه ردن، میزان کردن، تعدیلکردن، تنظیم کردن، بستن، هماهنگ کردن، خوراندن درخود حل کردن قالب زدن، همگن کردن کوک کردن، روی موج صحیح انداختن، کانال راانتخاب
عامل آزمایشفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شرایط و عَمَلِ شهود ، میزان، معیار، استاندارد، ملاک، ، عیار، محک، مُعَرف، اندیکاتور مترولوژی، واحد شمارش ◄ واحد وسیلۀ اندازهگیری، وسیلۀ سنجش، ابزارسنجش
ابزار اندازهگیریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شرایط و عَمَلِ شهود اندازهگیری، میزان، ترازو، قپان، باسکول میلۀ متر، نوار متر، پیمانه عقربک، عقربه
معیارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شرایط و عَمَلِ شهود بارم، میزان، معیاراندازهگیری، اِشِل، مقیاس کوک قاعده