صمغفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ غیرآلی ن، مُر مکی، کهربا، عنبر، قیر، روغن جلا بارزد، انگم، انغوزه (انقوزه)، انزروت (صمغ گیاهی)، مقل
جذب کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت ، هضم کردن، مکیدن، بلعیدن، قورت دادن، خوردن، نوشیدن استنشاق کردن، نَفَس کشیدن درونخود حل کردن، حل کردن، مصرف کردن استخدام کردن ◄ گماشتن
پایان دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم ادن، ختم کردن، به پایانرساندن، فیصله دادن، مصمم بودن، انجام دادن مکث کردن آرد خود را بیختن و الک خود را آویختن، عمرخودرا بهپایان رساندن، مردن
عدم تداومفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم عدم تداوم، گسیختگی، ناپیوستگی، عدم استمرار، توقف مکث، ایست، فاصله، درنگ نوسان، تناوب تصادف، بینظمی وقفه، انقطاع، بازگسیختگی، قطع، مداخله پرانتز، داس
توقف کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم توقف کردن، ادامه ندادن، بازایستادن، بهتناوب عمل کردن، مکث داشتن ازبحث منحرف شدن، داستان را رها کردن تحرک نداشتن ◄ متوقف شدن