منتقل کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت کردن، حمل کردن، انتقال دادن، جابهجا کردن، آوردن، بردن، بار زدن، بار کردن، بار کشیدن، بارگرفتن تحویل دادن، دستبهدست دادن مخابره کردن رساندن
منزلفرهنگ فارسی طیفیمقوله: فضای عام اه، محل سکونتدائم، سکونتگاه، مأوا، بوم، خانه، دار، بیت، حریم، سرا، سرای، آستان، آستانه، دولتسرا، دربار محله، منطقه، کوچه آدرس، نشانی شهر، کشور،
منتقل(شده)فرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی نتقل(شده)، واگذاری(شده)، تحویلی، فروشرفته، فروختهشده، واگذارده استیجاری، قابلبرگشت، انتقالپذیر، اجارهای، اجاری، مرهون، قرضشده
[صفت] منقولفرهنگ فارسی طیفیمقوله: فضای عام ] منقول، انتقالیافته، منتقلشده، جابهجاشده ریشهکن، ریشهکن شده آینده، متحرک
پختوپزفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت پز، آشپزی، طبخ، طباخی وسایل پختوپز: کباب، سیخ، منقل، انبر، ذغال، بادبزن، مجمره (مجمر)، آتشدان آرامپز، اجاق، کوره ماهیتابه، دیگ، قابلمه، ملاقه، کفگ
بخاریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی ق، کرسی، هیتر، سماور، کتری، دیگ، رادیاتور، شعلهپخشکن پتوبرقی، کیسۀ آبگرم آبگرمکن، سونا، جکوزی گرمخانه، گلخانه ◄ باغ آشپزخانه، پختوپز، منقل، ک
[صفت] منقولفرهنگ فارسی طیفیمقوله: فضای عام ] منقول، انتقالیافته، منتقلشده، جابهجاشده ریشهکن، ریشهکن شده آینده، متحرک
پول منتقل کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی ل منتقل کردن پول برداشتن، ازحساب برداشتن، نقد کردن، برداشت کردن، دریافتکردن پرداختن، پرداخت کردن، پول فرستادن، حواله کردن، فرستادن تبدیلکردن
مقصدفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت ، منزل، خانه[معنوی] هدف بندر، پناهگاه، اسکله، ترمینال، فرودگاه، پایانه، محل توقف محل ملاقات، محل راندوو (قرار)، مشهد مقصود، قبله، کعبه، مکان مقدس