موعودفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی وابسته د، معهود، مقرر، عهدشده، وعدهدادهشده، قولدادنی، مترتب، درشرف وقوع، ازپیش تعیینشده
ازپیش تعیینشدهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام یش تعیینشده، مقدر، مقرر، مترتب، آسمانی، معهود، مرسوم، موعود معین، نامزد، انتخابشده جبری
مرسومفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام معمول، متعارف، متداول، باب، رایج، مصطلح، مقرر، همیشگی، معهود، روتین، مأنوس▼ نهادینه، جاافتاده عرفی، متعارفی، همیشگی، دارای کاربرد، مستعم