بدهکارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی مقروض، متعهد، مدیون، معسر، بدحساب، محیل، آلوده، مشغولالذمه، مفلس، رهین، مرهون
توجیه کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات ه کردن، موجه کردن، بهانهآوردن موجه دانستن، مبرا دانستن، حقانیت چیزی را اثبات کردن، ضمانت کردن، تصدیق کردن، تبرئه کردن
موعودفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی وابسته د، معهود، مقرر، عهدشده، وعدهدادهشده، قولدادنی، مترتب، درشرف وقوع، ازپیش تعیینشده
موظففرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات ف، ملزم، متعهد، مقید، پایبند، وظیفهدار، مسئول، پاسخگو، جوابگو، بدهکار، مرهون، حقشناس، متشکر توبهکرده باوجدان، وظیفهشناس، مطیع فرمانبر، گوش