شاعرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه ه، سرایندۀ ترانه، ناظم، مرثیهسرا[ی]، متشاعر، مدیحهسرا[ی]، ترانهسرا، مصنف فردوسی، حافظ، سعدی، مولوی، رودکی مرثیهخوا
وحیشدهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مذهب حیشده، الهامی، وحیآمیز، خبردهنده، رمزی، سِرّی متشابه، محکم، مدنی، مکی
شبیهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه شبیه، مشابه، مانند، همانند، قابل قیاس مترادف، مرادف، هممعنا، متداعی [◄ معنایی 514] متحدالشکل، متشابه، متناظر، معادل همتا، همطراز خویشاوند تقریبی،
اتفاقاًفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت تفاقاً، دست برقضا، بهطوراتفاقی، ناگهان، بههرحال، بهقید قرعه ابتدابهساکن، الابختکی (اللهبختکی)، بیموجب، بیجهت بدون اراده، ازخودبیخود، بالاجبا
متقارنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل زون، متناسب، همساز، سازوار، متناوب، ادواری، متوازن، متعادل، بهقاعده، مرتب، بهترتیب، متشابه، مشابه، شبیه، متساویالساقین، قرینه، همطراز، معادل، مساو