توجیه کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات ه کردن، موجه کردن، بهانهآوردن موجه دانستن، مبرا دانستن، حقانیت چیزی را اثبات کردن، ضمانت کردن، تصدیق کردن، تبرئه کردن
توضیح دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت ضیح دادن دلیل بودن، علت بودن موجهکردن، تئوریزه کردن آب از سرچشمه گلآلودبودن
خطوط مخابراتیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی مخابراتی، کانال تلویزیون، موجرادیو، میکروویو فیبر نوری خط تلگراف، خط تلفن
قابل دفاعفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات فاع، حمایتشدنی، موجه، توجیهپذیر، مجاز قابل بحث معقول، منطقی حق بجانب، بیگناه
چنانفرهنگ فارسی طیفیمقوله: وجود ت] چنان، آنطور اینچنینی، اینطور، اینگونه، الهوبله مشروط وجهی، موجهه، شکلی، شکلگرفته درحالتِ درحالت خوب، ماهر درحالت بد، ناشی