موافقفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال فق، مجاب، قانع، متقاعد، همراه، هوادار، مؤید، متفق یکزبان، یکسخن، همزبان، همعقیده، همرأی، متفقالرأی، متفقالقول، همدل، همداستان، همسا
موافقمفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال له] موافقم! هوم، آهان، آها، آهاه، باشد اعلام موافقت: بلی، آری، اِ، آره، آمین، آفرین، احسنت، الله
موافقفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی - خاص موافق، راضی، تأییدکننده، سازگار، اجازهدهنده آمادۀ انجام، راغب، فروتن متقاعد، مجاب سیر، خرسند، راضی دارای نظر موافق، موافق
مسافتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد فاصله، بُرد، دامنه، وسعت، فضا درازا، طول افق، زمینه، عقب حدود، دُور، حاشیه، محیط طرح کلی مقدار، کمیت
مسافرت زمینیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت فرت زمینی، سفر، سیر، مسافرت، سیاحت، گردش، زیارت، تور مسافرتی عزیمت جهانگردی، ایرانگردی، توریسم مسافر، جهانگرد تماشا، بازدید، تفرج، یللی، نظاره، سرگر
توافق کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال دن، موافقت کردن، همعقیدهشدن، باهم موافقت کردن، همرای شدن، متفقالقول شدن، اتفاق کردن سازگار بودن
تأیید کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی - خاص ردن، موافقت کردن، پاسخمثبت دادن، سرتکان دادن، بله گفتن، تندردادن، پذیرفتن، اجابتکردن، رضایتدادن، صحه گذاشتن، تسلیم شدن، مدارا کردن
هماهنگی ایجاد کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) ل] هماهنگی ایجاد کردن، آشتی دادن موافقت کردن، همکاریکردن، سازگار بودن کوک کردن
سازش کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی وابسته کردن، مصالحه کردن، ساختن، امتیاز دادن، زیر بار (چیزی) رفتن، کوتاه آمدن، راه آمدن، مدارا کردن، شُل گرفتن، تقسیم کردن موافقت کردن، پذی
قرارداد منعقد کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی وابسته قرارداد منعقد کردن، قرارداد بستن، محضر رفتن، محضری کردن، عهدهدار شدن پیشفاکتور دادن پیمانبستن، قول دادن پذیرفتن، موافقت کردن، تواف