موازیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد موازی، متوازی، متحدالمرکز، هممرکز همزمان، مطابق، منطبق(سازگار) کناری، جنبی
موازی بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد موازی بودن، باهم تمدید یافتن، بهموازاتیکدیگر حرکت کردن، درکنار هم بودن همزمان بودن
موسیقی آوازیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی پرا، ترانه، سرود، آواز، آهنگ، نغمه، ساز، سازوآواز، سازونواز، ترانۀ محلی، لالایی، تصنیف، همراهی ترجیع، مرصعخوانی تحریر، غلت، انواع تحریر، بلبلی،
موازی بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد موازی بودن، باهم تمدید یافتن، بهموازاتیکدیگر حرکت کردن، درکنار هم بودن همزمان بودن
نسبیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه نسبی، غیرمطلق، وابسته، مربوط همبسته متوالی خویشاوند قابل قیاس، شبیه منطبق، مقایسهشده نزدیک مطابق، موازی معادل، متقارن