روبرو شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) دن، مواجه شدن، رویاروییکردن، مقابله کردن، ایستادگی کردن، باخطر مقابله کردن قیام کردن، برخاستن، شوریدن دستوپنجه نرم کردن، جنگید
کافی نبودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی کافی نبودن، کم آوردن، کم داشتن، مجهز نبودن، نیاز داشتن کم بودن، تکافو نکردن کم آوردن، باکمبود مواجهشدن، کفگیر بهتهِ دیگ خوردن، بهروغنسوزی
نوسان داشتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت سان داشتن، مواج بودن، تشعشع کردن، مرتعش بودن، ضربان داشتن، تاب خوردن، آویزان بودن تلوتلو خوردن، لرزان بودن شعله، سوسو زدن، تپیدن، پتپت کردن تکان خو
توجیه کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات ه کردن، موجه کردن، بهانهآوردن موجه دانستن، مبرا دانستن، حقانیت چیزی را اثبات کردن، ضمانت کردن، تصدیق کردن، تبرئه کردن
توضیح دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت ضیح دادن دلیل بودن، علت بودن موجهکردن، تئوریزه کردن آب از سرچشمه گلآلودبودن