محوشدهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه محوشده، پاکشده، زدوده، ثبتنشده خراب
محوشدهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه محوشده، پاکشده، زدوده، ثبتنشده خراب
بیحسفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی بیتوجه، بیهوش، مَنگ، گیج، لمس، لَخت، فلج، مدهوش، کَر، کور، بیحرکت هیپنوتیزشده، خوابآلود تنبل، خونسرد کودن منفعل، بیحال، بیاراده، مفعول ساکن
شوریدهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال د، نشئه، بیهوش، درحالت خلسه، شیفته، شیدا، واله، مدهوش، حیران، سرگشته، بیخبرازخود، مشتعل، ملتهب، مسحور، مجذوب
فراموششدهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تداوم اندیشه فراموششده، فراموش، ازیادرفته، ازخاطر محوشده متروک، رهاشده، واگذارده، مدفون گمنام، بینام، ناشناس مورد بیتوجهی، واگذاشته، قدرندانسته، مسکوت
نگرانفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی اپس، آشفته، مضطرب، سراسیمه، مشوش، پریشان، متغیر، ناراحت بیچاره، سرگردان، گیج مدهوش، سرگشته، شوریده مات، مبهوت، متحیر مغلوب، تابع، منهزم، شکس