منصوبفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام منصوب، مأمور، مرئوس، سفیر، فرستاده نایب، معاون گماشتهشده، منصوبشده، انتصابی، مختار وکیل، نماینده کارمند ◄ کارگر اجیر، مزدور، مزدور عا
منسوبفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت منسوب، معلول، معطوف، ارجاعشده مفروض قابل ردیابی، ناشی از توضیحی مستند [≠ خویشاوند 011]
مصوبفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال ده، قطعی، پذیرفته، مجاز، تنفیذشده، مؤید، مرضیالطرفین، مصدق، مصوبه، مثبت
منصبفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام پُست، اتوریته، امارت، وزارت، نیابت، سلطنت، امامت، امیری قدرت اجرایی، مسئولیت، اختیارات، حیطۀ اقتدار، حیطۀ کار زمام امور بزرگی، منزلت، م
وسیله کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ] وسیله کردن، استفاده کردن، سودبردن اختیار دادن، توان دادن، منصوب کردن، گماشتن تدبیر کردن وسیله قرار دادن، توسل جستن (کردن)، متشبث (متوسل) شد
متناوب بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان متناوب بودن، تکرار شدن، هرفصلتکرار شدن، گردیدن، چرخیدن یکدرمیان قرار گرفتن، پشت هم آمدن تپیدن، ضربان داشتن، زدن [نبض]، کوبیدن تابخوردن، نوسان کردن،
خطور کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکلگیری عقاید؛ عام ردن، الهام شدن، رسیدنفکری بهذهن کسی، بهیاد آوردن، جاافتادن، مشغول داشتن رسوب کردن، جذبفکر شدن تأثیر گذاشتن، تأثیر قویگذاشتن، وسوسه ک
متغیر بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تغییر یر بودن، ثبات نداشتن همیشه پشیمان بودن، تردید داشتن، بیعزمبودن جایی بند نشدن، بهخواهشهاینفس تسلیم شدن منصرف شدن، تغییرعقیده دادن طفره رفتن، دوپهل
جذب کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت جذب کردن، بهسوی خود کشاندن(کشیدن)، کشیدن، جلب کردن جذابیتداشتن، دل ربودن مجذوب ساختن، اغوا کردن، وسوسه کردن، انگیختن چیزخور کردن، طلسم کردن، تله گذ