منسوخفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام ملغی، ملغا، باطل، هیچ، بیاعتبار منحله، منقرض، مضمحل، زوالیافته فسخشده، لغوشده فراموششده
منسوبفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت منسوب، معلول، معطوف، ارجاعشده مفروض قابل ردیابی، ناشی از توضیحی مستند [≠ خویشاوند 011]
منسوجفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد ه، پارچه، قماش، متاع، امتعه، بافه، محرمات، پلاس، محصول الیافدار قالی، فرش قواره بافتنی، تریکو پشهبند الیاف ◄ فیبر خیاطی
لغو کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام کردن، کنسل کردن، بههمزدن، منسوخ کردن، باطل کردن، خط زدن، زدن، محو کردن ساقط کردن، برانداختن، از اعتبار انداختن، بیاعتبارکردن، پس گرفت
نیست شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: وجود ، برافتادن، ازمیانرفتن، ازبین رفتن، هلاک شدن، هیچ شدن، ساقط شدن فوت کردن، بهرحمت ایزدی پیوستن، مردن جان ازدست دادن، تلف شدن بهنتیجهنرسیدن، بیهوده
نسبت دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت نسبت دادن، حمل کردن بر، اِسناددادن، منسوب کردن عطف کردن، ردیابیکردن ناشی دانستن، توجیه کردن
اِِسنادفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت ِسناد، نسبت، نسبت دادن، منسوب کردن، عطف، استناد، ارجاع مبنا، دلیل، چرایی خاستگاه حق بهحقداردادن صفت نسبی
باطلفرهنگ فارسی طیفیمقوله: فرآیند استدلال ، منسوخ، مردود، ملغا، ملغی، لغو، ردشده، محکوم، ردکردنی یاوه، عبث، ضایع، مهمل، پوچ، نامعقول، غیرمنطقی، بیهوده نادرست، بیمعنی، ناحق، ناراس