منسوبفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت منسوب، معلول، معطوف، ارجاع‌شده مفروض قابل ردیابی، ناشی از توضیحی مستند [≠ خویشاوند 011]
منصوبفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام منصوب، مأمور، مرئوس، سفیر، فرستاده نایب، معاون گماشته‌شده، منصوب‌شده، انتصابی، مختار وکیل، نماینده کارمند ◄ کارگر اجیر، مزدور، مزدور عا
منسوجفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد ه، پارچه، قماش، متاع، امتعه، بافه، محرمات، پلاس، محصول الیاف‌دار قالی، فرش قواره بافتنی، تریکو پشه‌بند الیاف ◄ فیبر خیاطی
منسوخفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام ملغی، ملغا، باطل، هیچ، بی‌اعتبار منحله، منقرض، مضمحل، زوال‌یافته فسخ‌شده، لغوشده فراموش‌شده
خویشاوندفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه ت] خویشاوند، منسوب برادر، خواهر مادرانه، پدرانه خانوادگی سببی، نسبی، وابسته محرم عیالوار، عائله‌مند متعلق اوگه‌ای
متمایلفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت فت] متمایل موجب، منجربه، مایل منسوب، وابسته، بسته معطوف، متوجه مشروط (مفاد)
منتجهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت منتجه، معلول، ناشی، منجر منسوب متعاقب، متوالی مشروط، منوط، موکول، وابسته، تابع محول مدلول
اِِسنادفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت ِسناد، نسبت، نسبت دادن، منسوب کردن، عطف، استناد، ارجاع مبنا، دلیل، چرایی خاستگاه حق به‌حقداردادن صفت نسبی
نسبت دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت نسبت دادن، حمل کردن بر، اِسناددادن، منسوب کردن عطف کردن، ردیابیکردن ناشی دانستن، توجیه کردن