منتقلکنندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت ، ناقل، وصی، صلحکننده، فرستنده، ارسالکننده، اعزامکننده، صادرکننده، پستخانه، مخابرهکننده رسانا، هادی شخص دهنده
منتقل کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت کردن، حمل کردن، انتقال دادن، جابهجا کردن، آوردن، بردن، بار زدن، بار کردن، بار کشیدن، بارگرفتن تحویل دادن، دستبهدست دادن مخابره کردن رساندن
منتقل(شده)فرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی نتقل(شده)، واگذاری(شده)، تحویلی، فروشرفته، فروختهشده، واگذارده استیجاری، قابلبرگشت، انتقالپذیر، اجارهای، اجاری، مرهون، قرضشده
جسم منتقلشدهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت تقلشده، محموله، کالا، بار، باگاژ کانتینر توشه چمدان، جامهدان، کیف دستی، کیف (ساک) بارگیری آبآورده، رسوب، نهشته، یخرفت ملک منتقلشده: وثیقه، ملک
پول منتقل کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی ل منتقل کردن پول برداشتن، ازحساب برداشتن، نقد کردن، برداشت کردن، دریافتکردن پرداختن، پرداخت کردن، پول فرستادن، حواله کردن، فرستادن تبدیلکردن
جسم منتقلشدهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت تقلشده، محموله، کالا، بار، باگاژ کانتینر توشه چمدان، جامهدان، کیف دستی، کیف (ساک) بارگیری آبآورده، رسوب، نهشته، یخرفت ملک منتقلشده: وثیقه، ملک
پول منتقل کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی ل منتقل کردن پول برداشتن، ازحساب برداشتن، نقد کردن، برداشت کردن، دریافتکردن پرداختن، پرداخت کردن، پول فرستادن، حواله کردن، فرستادن تبدیلکردن
واگذارکردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی گذارکردن، منتقل کردن، انتقال دادن، صلح کردن، حوالهکردن، سند محضری دادن، اجاره دادن
انتقالفرهنگ فارسی طیفیمقوله: فضای عام جابهجا کردن، منتقلکردن، حمل (انتقال)، نقل، تغییر محل، نقل مکان▲ حملونقل، باربری، ترابری عبورومرور، گذر اعزام، ارسال مخابره اخراج بستهبندی، با
بخشناپذیرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت یر، غیرقابل تقسیم، منحلنشدنی، جدانشدنی، جدایی ناپذیر، یکپارچه، یکتکه ساده لاینفک، پیوسته