منتقلکنندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت ، ناقل، وصی، صلحکننده، فرستنده، ارسالکننده، اعزامکننده، صادرکننده، پستخانه، مخابرهکننده رسانا، هادی شخص دهنده
منتقل کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت کردن، حمل کردن، انتقال دادن، جابهجا کردن، آوردن، بردن، بار زدن، بار کردن، بار کشیدن، بارگرفتن تحویل دادن، دستبهدست دادن مخابره کردن رساندن
منتجهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت منتجه، معلول، ناشی، منجر منسوب متعاقب، متوالی مشروط، منوط، موکول، وابسته، تابع محول مدلول
منتج شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت شدن، برآمدن، مشتق شدن، آمدن، پیدایش یافتن، ناشی شدن، نشئت گرفتن (یافتن)، برخاستن، سرچشمه گرفتن، آبخوردن از جایی بیرون آمدن، صادر شدن، پیدا شدن، ظاهر
منتشر شدن (درچیزی)فرهنگ فارسی طیفیمقوله: فضای عام تشر شدن (درچیزی) پخش شدن (در چیزی)، پراکنده شدن فراگرفتن▲، نفوذ کردن، سرایت کردن پُر کردن
منتجهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت منتجه، معلول، ناشی، منجر منسوب متعاقب، متوالی مشروط، منوط، موکول، وابسته، تابع محول مدلول
منتج شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت شدن، برآمدن، مشتق شدن، آمدن، پیدایش یافتن، ناشی شدن، نشئت گرفتن (یافتن)، برخاستن، سرچشمه گرفتن، آبخوردن از جایی بیرون آمدن، صادر شدن، پیدا شدن، ظاهر
منتظرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تداوم اندیشه منتظر، متوقع، آرزومند، امیدوار مترصد، معطل، بلاتکلیف، نگران، دلواپس آماده بهخدمت، منتظرخدمت متوقع، پرتوقع
منتقدفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات تقبیح کننده، ایرادگیر، عیبجو، معترض، بهانهجو [ی]، بهانهگیر، ایرادگیر، اشکالتراش، دشمن، فحاش آدم منتقد، سانسورچی، بدگو، آدم گلهگزار تعبیرکنند