منتقلکنندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت ، ناقل، وصی، صلحکننده، فرستنده، ارسالکننده، اعزامکننده، صادرکننده، پستخانه، مخابرهکننده رسانا، هادی شخص دهنده
منتقل کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت کردن، حمل کردن، انتقال دادن، جابهجا کردن، آوردن، بردن، بار زدن، بار کردن، بار کشیدن، بارگرفتن تحویل دادن، دستبهدست دادن مخابره کردن رساندن
منقرضفرهنگ فارسی طیفیمقوله: وجود ، ناپدید، هلاک، مرده منسوخ، درحال مرگ، درحال انقراض، درحال احتضار، درحال مردن عهدبوق، گذشته نفله، تباه
مناسبتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه ، برازندگی، روایی، مربوط بودن، رابطه شایستگی، سزاواری، صلاحیت، کفایت، اصلحیت، مهارت، استعداد اقتضا ◄ مصلحت بهموقع بودن، فرصت بهجا بودن ضرورت، ایج
منقرضفرهنگ فارسی طیفیمقوله: وجود ، ناپدید، هلاک، مرده منسوخ، درحال مرگ، درحال انقراض، درحال احتضار، درحال مردن عهدبوق، گذشته نفله، تباه
مناسبفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه سته، مقتضی، برازنده، مناسب مقام، باب، درخور، اندازه، بایدوشاید شایسته، ذیصلاح، قادر، توانا، لایق، اهل بایسته، مقتضی میزانکردنی، قابل انطباق، قابل
منطَبَقفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه َبَق، تطبیقداده تطبیق دادهشده، تنظیمشده، کوکشده دوخته، پروشده مناسب
منهاشدهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت اشده، تفریقشده، کمشده، محذوف، برداشتی، زده، حذفشده، خطزده(شده) فاقد، عاری، بدون، منهایِ▼