متحارب بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) ب بودن، دشمنی، خصومت، اعلانجنگ زمان جنگ، اعلام جنگ، وضعیتجنگی
شخص جستجوگرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شرایط و عَمَلِ شهود تجوگر، آدم کنجکاو، محقق، کاوشگر، پژوهشگر ممتحن، بازپرس، بازرس، بازجو جاسوس فضول پوینده، جستجوکننده، جوینده، پیجو بازبین
محققفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شرایط و عَمَلِ شهود پژوهشگر، دانشپژوه، کاشف، مخترع بررس، بررسیکننده، پژوهنده، تحقیقکننده، شخص جستجوگر ممتحن آنالیست پرسشگر، مخبر، خبرنگار یابنده، کا
محاربفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) محارب، متحارب، بسیجشده، مسلح، ستیزهجو درحالِ جنگ، متخاصم، حملهکنان انتحاری[عملیات] ایستاده، خبردار، آماده
تَهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد تَه، بُن، پایه، قاعده، تکیهگاه قعر، کَف، شکم، زمین، تحت، سطح زیرین ◄ پایینی ریشه، بیخ، شالوده، زیربنا، بنیان، اساس، بنیاد زمین، زمینه، کف، فرش ماتح