لمسیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی ت] لمسی، لامسه محسوس، ملموس ◄ چگال دستی، یدی، بازویی راستدست، چپدست مماس، مجاور
جوهر داشتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: وجود جوهر داشتن، ذات داشتن، تعیّن، واقعیت، وجود شخصیت، فردیت، عینیت بدن داشتن، ملموس بودن، جسمیت، محسوسیت، مادیت وزن، جاذبه، گرانش، سنگینی پُر بودن، مواد
مادیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ عام ی، طبیعی، مجسم، عینی، ابژکتیو، فیزیکی، ملموس، لمسشدنی، محسوس، متشکل، تناور، دارای پیکر، دارای جوهر، اصلی جنسی اتمی ازته
واقعیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: وجود ، اصلی، مجسم، دارای جوهر معیّن قابل لمس، غیررویایی، غیرخیالی، غیرساختگی، تاریخی، حقیقی، صحیح جدی، بدون بحث، اساسی، استخوان دار، قابل توجه طبیعی، فیز
دارای جوهرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: وجود ی جوهر، قائم بهذات، ذاتی، فطری، اساسی، شخصی، فردی، باطنی، ژنتیک اصلی، واقعی، عینی، اوبژکتیف، طبیعی، جسمی، پدیدهای، فیزیکی، مادی جامد، سفت، محکم، م