تحریکشدهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی ] تحریکشده، ملتهب، بدتر شده بغرنج، پیچیده بهبودنیافته، زوال یافته
محدبفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل کوژ، متورم، ملتهب، بادکرده، منبسط، پُرباد، انبساطیافته، پُفآلود، پُفی ضخیم، کلفت، عریض بزرگشده، برآمده، بادکرده، درشت پرآبله، تاولزده، پرورده
قابل تحریکفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عواطف عام ریک، هیجانزده، ملتهب، عصبی، آتشمزاج، آتشیمزاج، تندمزاج، آتشی، ناشکیبا، فوقالعاده حساس، تأثیرپذیر، بیثبات
برآمدهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل برآمده، برجسته، بیرونزده، بیرونآمده بارز، نمایان تراشیده، حکاکیشده عقابی ملتهب، محدب بیروننشسته غدهمانند
گرمفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی داغ، فروزان، پرحرارت، تابان، برافروخته، تبزده، ملتهب، بلند، تیز کبابشده، کباب، برشته، برشتهشده، سوخته، تفته، تافته، گداخته، بسیارداغ، تفتیده