مقاومت کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) اومت کردن، ایستادگی کردن، ایستادن، تاب آوردن، آخ نگفتن، طاقت آوردن، پایداری کردن مخالفت کردن، ضدیت کردن، مانع شدن، بهمبارزه طل
مقاومفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) مقاوم، پایدار، مخالف، متضاد معترض، بیمیل، بیزار پادار
مداومفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تغییر وقفه، بدون توقف، بدون وقفه، یکسره، بیانقطاع، بیامان، یکبند، یکریز، دائم، گردشی، مستمر، پیوسته، همیشگی، متداوم ایستا، پابرجا، ماندگار، باثبات، ب
مجاورتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد مجاورت، همسایگی، چسبیدگی، نزدیکی همپوشی، همپوشانی، همنهشتی، تداخل تماس، لمس، تقرب مابهالاشتراک، وجه مشترک جوار، محضر، حریم، آستان ◄ جلو، منزل حو
کلهشقبودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام کلهشقبودن، سرسخت بودن، سرسختی کردن، پافشاری کردن، مصمم بودن مطمئن بودن لجکردن، سر لج افتادن، سماجت کردن، ترشرو بودن ثبات داشتن، مقاومت
بازداشتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام تحذیر، منصرف کردن، تقبیح، توصیۀ علیه، دلسرد کردن، هشدار، اخطار، منع، جلوگیری، ممانعت، قدغن، تحریم، ممنوعیت ملامت، نکوهش، سرزنش تضعیف روح
منصرف کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام منصرف کردن، برحذر داشتن، بازداشتن، اخطار دادن، اعتراض کردن منع کردن، تهدید کردن، مرعوب کردن، ترساندن بهراه دیگرهدایت کردن، راندن، بردن،
ایستادگیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) تادگی، مقاومت، پایمردی، پایداری، ایستادگی مردانه، مقابله، ضدیت، سرسختی مقاومت، ایمنی، مصونیت، سیستم ایمنی بدن، پیشگیری
پایداریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تغییر ، پایندگی، مقاومت درمقابل تغییر، استواری، استقامت، استحکام، تعادل، موازنه، توازن، دوام، ثبوت، ثبات تغییرناپذیری، بقا، عمر، مقاومت، پایایی، پابرجایی