مقابلفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد ابل، روبرو، رودررو، متقابل، محاذی، معکوس، واژگون جلو، جلویی کاملاً مقابل، قطبی جهتدار پشتی متضاد
مقابل بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد مقابل بودن، جلوی رو بودن، درجلو قرار گرفتن، جلو بودن، شاخ بهشاخ شدن اثر مخالف داشتن، تقابل داشتن مخالفت کردن، ضدیت داشتن قطب مخالفبودن
جهت مقابلفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد مقابل، طرف مقابل، طرف دیگر عقبگرد، برگشت، پشت، عقب قطبی بودن، قطبِ مخالف، قطبین مخالف، شمال وجنوب، مغرب و مشرق، ضدین جریان آبمخالف، باد مخالف، مخال
ماقبلفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان ] ماقبل، سابق، نخستین بزرگتر قبلی، پیشتر، مقدمتر، جلوتر، متقدم فوقالذکر، گفتهشده، اخیر، مذکور، یادشده، نامبرده، مزبور، ذکرشده، اخیرالذکر، مقدم [
متقابلفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت متقابل، دوطرفه، دوجانبه، مشترک تعادلی، متعادل کننده، واکنشی مخالف، ضد، روبرو، متضاد بازدارنده تعویض شده، مبادله شده جدلی برعکس، وارون، وارونه، واژگو
متقابل [مدرک]فرهنگ فارسی طیفیمقوله: مبانی استدلال تقابل [مدرک]، ساقطکننده، مسقط، ردکننده، نفیکننده، نافی خنثیکننده، تکذیبکننده
مقابل بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد مقابل بودن، جلوی رو بودن، درجلو قرار گرفتن، جلو بودن، شاخ بهشاخ شدن اثر مخالف داشتن، تقابل داشتن مخالفت کردن، ضدیت داشتن قطب مخالفبودن
جهت مقابلفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد مقابل، طرف مقابل، طرف دیگر عقبگرد، برگشت، پشت، عقب قطبی بودن، قطبِ مخالف، قطبین مخالف، شمال وجنوب، مغرب و مشرق، ضدین جریان آبمخالف، باد مخالف، مخال
روبروفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد روبرو، مقابل، برابر، محاذات، جلو نقطۀ مقابل، وضعمقابل، آنتیتز تقابل، ضدیت، مخالفت، مغایرت، ناسازگاری جهتمقابل▼، جهت صفحۀمقابل، پشتِ کاغذ، ظَهر کاغذ
دوریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد م] دوری، بُعد مسافت قطب مخالف، جهت مقابل انزوا، گوشهگیری لایۀ بیرونی، پیرامون، بیرون نقطۀ دوردست، خارج ازمیدان دید، اقصانقاط، افق، مرز، حدّ، کناره
مقایسه کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شرایط و عَمَلِ شهود مقایسه کردن، تطبیق کردن، مقابلهکردن، کنارهم گذاشتن، مغایرت گرفتن