متحدفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت متحد، پیوسته، متصل، ملحق سهیم، تعاونی تضامنی، ثبت شده ائتلافی، متحده، مشترکالمنافع، دستدردست، منسجم مرکب، وصلشده متعلق، متعلقه
متحد شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت هم پیوستن، ملحقشدن، یکی شدن، بههم وصل شدن، جوش خوردن، متقارب شدن، بههم رسیدن، جمع شدن، ملاقات کردن، همکاری کردن، عضو شدن خوردن
متحرکفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت رک، سیار، پویا، تکاملی، پوینده، رونده، دینامیک، پیشرو بیقرار، ناآرام، جنبنده، پُرافتوخیز، پُرجَستوخیز، مثل اسفند روی آتش، پُرجنبوجوش جوشان، گازدا
متحارب بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) ب بودن، دشمنی، خصومت، اعلانجنگ زمان جنگ، اعلام جنگ، وضعیتجنگی
متحدفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت متحد، پیوسته، متصل، ملحق سهیم، تعاونی تضامنی، ثبت شده ائتلافی، متحده، مشترکالمنافع، دستدردست، منسجم مرکب، وصلشده متعلق، متعلقه
همواره متغیرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تغییر همواره متغیر، متحرک، سیّار، جنبنده، جنبان مرتعش، متلاطم تغییرکننده، فرّار، متغیر ناهمگن جورواجور، گوناگون، رنگارنگ، متنوع ماهر متفاوت بیثبات▼، بی
محاربفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) محارب، متحارب، بسیجشده، مسلح، ستیزهجو درحالِ جنگ، متخاصم، حملهکنان انتحاری[عملیات] ایستاده، خبردار، آماده